دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

انشا

صبح یک روز سرد پائیزی  روزی از روز های اول سال
 
 
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال

 
 

 
 
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود

 
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
 
 
 

3d image

 



تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده

 


باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده

 

 

 

 

شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم



ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم

 

 



 

 

دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند

 


گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند

 

 

3d image

 


غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد

 


با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد

 

 

 


جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم

 


روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم

 

 

3d image

 


جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم

 


تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم

 

 

 


جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم

 


زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد

 

 

3d image
 

 

هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد

 

 

3d image

 


با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است

 

 

کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست

 


 

3d image

 

 

سروده زنده یاد قیصر امین پور
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد