دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

آیا سوسک می تواند بدون سر به زندگی خود ادامه دهد؟

یک سوسک چنانچه به هر علت سر از تنش جدا شود، می تواند تا یک ماه هم همچنان به زندگی ادامه دهد. علت امر آن است که فشار خون سوسک ها به اندازه ی پستانداران نیست بنابراین جدا کردن سر آن ها باعث نمی شود تا از خونریزی بمیرند.

به علاوه، برای تنفس به سر احتیاج ندارند و سر فقط برای خوردن، دیدن و جهت یابی مورد نیاز آن ها است.

یک سوسک ، سر انجام بعد از چند هفته که سر از بدنش جدا شد، خواهد مرد و این به خاطر نخوردن آب و غذا ست.

نظر سنجی

چرا بعضی از افرادی که مخالف حکومت اسلامین سخت پایبند موازین دین اسلام هستن ، مثل چادر؟ 

یعنی چه مشکلی با اسلامی بودن حکومت دارن؟ حکومت اسلامی که به نفعشونه!!!! 

 

 

  

پ.ن.1: لطفا نظراتتونو به من بگین خیلی وقتتونو نمی گیره!  

پ.ن.2:البته من خودم حکومت آزاد ( از نظر دینی) رو ترجیح می دم! 

  

پ.ن.3: متن به علت وجود ابهام اصلاح شد.

عکس

 

 

 

  

امیدوارم همسرم عکس یکی مونده به آخرو نبینه.... 

 

ادامه ی عکسها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

عبارات زیبا ۴

برای پخته شدن کافیست که هنگام عصبانیت از کوره درنروید.

بالهایت را کجا جا گذاشتی؟


پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: "اما من درخت نیستم، تو نمی توانی روی شانه ی من آشیانه بسازی."

...پرنده گفت: "من فرق درخت و آدمها را خوب می دانم.اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم."

انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.

پرنده گفت: "راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟"

انسان منظور پرنده را نفهمید، اما باز هم خندید.

پرنده گفت: "نمی دانی، بر فراز اسمان چقدر جای تو خالیست."

انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک آبی دور. یک اوج دوست داشتنی.

پرنده گفت: "غیر از تو، پرنده های دیگری را هم می شناسم که پر زدن از یادشانم رفته است. درست است که پرواز برای یک پرنده ضروری است، اما اگر تمرین نکند، فراموش می شود."

پرنده این را گفت و پر زد.

انسان رد پرنده را دنبال کرد تا این که چشمش به یک ابی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش، آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.

آن وقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: "یادت می آید، تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو اسمان را ندیدی. راستی، عزیزم، بالهایت را کجا جا گذاشتی؟"

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد.

آن وقت رو به خدا کرد و گریست.

عرفان نظرآهاری
 
 

گذشت

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد

...بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :

اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم"

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:

یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت
۱۰۰
نفر زخم بشه تا ...

و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت:

نه ...

خدا نکنه ...
.
.
.
اصلآ کفش نمی خوام





تفاوت عشق و دوست داشتن از نگاه دکتر شریعتی !!!! ..

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوستداشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد.

عشق در غالب دل ها ، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی می شود ودارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است. اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه هاهرکدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می توان گفت : که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست.

 

دکتر علی شریعتی 

 

 

بقیه متن را در ادامه متن بخوانید.

ادامه مطلب ...

نمیدانم....


نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی دلتنگ‌تر!
فقط می‌دانم در آغوش منی بی آنکه باشی
و رفته‌ای بی آنکه نباشی

...عباس معروفی

دوستی

فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست، دوست داشتن لحظه ایست اما داشتن دوست امتداد لحظه های دوست داشتن است


دکتر علی شریعتی


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

"به آرامی آغاز به مردن می‌کنی"


به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی

اگر برده‏ عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی

اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت‌ یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحت‌اندیشی بروی.

امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!

ترجمه: احمد شاملو