دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

من فروغ شهر ایرانم

که من پروین فروغ شهر ایرانم
نه پوراندخت - نه آذر دخت - نه آتوسا - نه پانته آ بلکه آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم
مرا گر در مقام همسری بینی نه یک همخواب و همبستر
که یک همراه و یک یار وفادارم
نه یک برده - مکن اینگونه پندارم که جوشد خون آزادی به شریانم
بدون زن کجا میداشت تاریخ تو ؟
آرش با کمانش ؟
کاوه آهنگر با گرز و سندانش ؟
بدون زن کجا میداشتی آن شاعر طوسی ؟
نگهبان زبان پارسی ؟
استاد فردوسی ؟
مرا گر در مقام مادری بینی
مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم "
نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است
ز نور عشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من گردون بجریان است
که جای پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است
برو ای مرد دگر مبر آسان به لب نامم

که من آزاده زن - فرزند ایرانم

 

 

پروین باوفا
نظرات 3 + ارسال نظر
مونا جات یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://2zmona.blogfa.com

چرا اینو دوبار فرستادی حالا؟

نمی دونم احتمالا اشتباه شده

وب لاگ خووووووووووووووووبی داری دوست داشتی برای تبادل لینک به وب من سر بزن

ژروین باوفا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 11:13 ق.ظ http://www.parvinbavafagallery.com

که من "پروین" فروغ شعر ایرانم
من پروین باوفا، شاعر،نقاش،نویسنده، آهنگساز،ترانه سرا و طراح مقیم کالیفرنیا، (حماسه زن پارسی) را که درزیر ملاحظه میکنید را 23 سال پیش سروده ام که هم پارسی وهم ترجمه انگلیسی آن درطول همه این سالها ازطریق رسانه ها و سایت های گوناگون پخش و درج شده است را در چند سال اخیرچون دو حماسه دیگرم حماسه پرواز (دخترم آغاز پروازت مبارک) و حماسه میلاد ( دخترم سالروز میلادت مبارک) توسط برخی از هم میهنان بی خرد و پلید اندیشه به تاراج رفته و با متنی آشفته و عنوانی غلط "که من پروین فروغ شهر ایرانم" به نام شعرای دیگر چون فروغ فرخزاد، بویژه پروین اعتصامی که سبکی سنتی داشت و هرگز شعرحماسی،تاریخی و اوزان نیمایی نسروده بود از طریق ایمیل، وبلاگ، سایت و فیس بوک منتشر کرده اند که در طول ماهها توانستم ازطریق پیگرد قانونی بسیاری از آنها را ببندم اما هنوز این چکامه نیز همانند دو چکامه دیگرم دست به دست گشته وبه عنوان شاهکاری از پروین اعتصامی دهها صفحه گوگل و و، را اشغال کرده است که خواهش میکنم با من همکاری کرده و از راه اشتراک گذاشتن شعرولینک ویدیوهای آن در روشن کردن حقیقت و رسوا کردن این افراد نادان بی فرهنگ با من همکاری کنید. ازمهرهمه شما عزیزان پیشاپیش سپاسگزارم.
"حماسه زن پارسی"
مرا ای مرد
مرا ای بیخبر از درد
برو دیگر..
مرا آسان مخوان یک زن
مخوان آسان مرا یک زن
زنی چون من
که از بهر وطن
کرده سپراین تن
نه آن لیلی مجنونم
.. نه آن شیرین فرهادم
که من پروین فروغ شعرایرانم
نه پوراندخت .. نه آزرمدخت
..نه آتوسا .. نه پانته آ
که آرتیمس سپهسالار ایران
درنبرد ناوگان پارس و یونانم
مرا بیداد تو شاهد به تاریخی
که می بالیده برنامم
* * * * **
مرا گر درمقام همسری بینی
نه یک همخواب و هم بستر
که یک همراه ، یک یاروفادارم
نه یک برده ، مکن اینگونه انکارم
مینگارم تو بی پندار
اگر با جورسنگین تو می سازم
اگر درآتش کین تو می سوزم
مپندارم که راه رستگاری را نمیدانم
که جوشد خون ایرانی به شریانم
مرا فردای فرزندم
مرا عشق به دلبندم
چنین برپازده زنجیر
مرا ایمان به آرمانم
مرا عهد به پیمانم
نموده این چنین با دردتو درگیر
اگرمادرنبود کی بود تورا جانی؟
که آزارم دهی اینسان به آسانی
بدون من کجا میداشت تاریخ تو؟
آرش با کمانش
کاوه آهنگرو آن گرزو سندانش
بدون من کجا میداشتی آن شاعر طوسی
نگهبان زبان پارسی ، استاد فردوسی
* * * * * *
مرا گر درمقام مادری بینی
مگوبامن که فرشی از بهشت
درزیرپایم پهن گستردی
نگاهم کن، نگاهم کن
که زیرپای من دنیا به جریان است
زنورعشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من
گهواره گردون به دوران است
که جای پای من برچهره ی
سرخ وسپید وسبزایران است
مرا گردرمقام مادری بینی
مگوبامن که فرشی از بهشت
درزیر پایم پهن گستردی
نگاهم کن، نگاهم کن
که درهرخانه ای بامن
بهشتی لاله گون ازعشق میروید
که در آغوش من انسان
مرام صلح و آزادی می آموزد
تو با دستان نیرنگت
مگستر زیر پایم
مخمل پوشالی فرش بهشتی را
که یک زن را
نیازی نیست پاداش
این همه نیکوسرشتی را
بروای مرد مبرآسان به لب نامم
که من آزاده زن فرزند ایرانم
برو پیشینه ات را بین
برو تاریخ از سرخوان
به دورانی که کارت سستی و آسودگی بوده
همه آوارگی ،ویرانگی بوده
مرا پیشه، هنر، فرزانگی ، سازندگی بوده
* * * * * *
دهانم ازچه می بندی؟
به دست و پای من ای مرد
تو زنجیر حقارت از چه می بندی
که فرهنگ مرا
هرگز نبوده با چنین اندیشه پیوندی
تو رویم ازچه می پوشی؟
کلامم ازچه می چینی؟
توبهر خواری ام ای کهنه جو
بیهوده میکوشی
هراس تو زرویم نیست
بیم تو ... زمویم نیست
چون آزادی برگهای تنم جوشد
از اینرو پیک خاموشی
زنی بر نام من مهر فراموشی
برو ای مرد، برو دیگر
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
پروین باوفا، ارواین اکتبر 1989

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد