وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگرنمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم
وچه سخت است
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن است
دکتر علی شریعتی
پیامبری از کنار خانه ی ما رد شد
ما هزار در بسته داشتیم
و هزار قفل بی کلید
پیامبری کلیدی برای ما آورد
اما نام او را که بردیم
قفل هابی رخصت کلید باز شدند
کاش می دانستیم
هر روز پیامبری ازکنار خانه یمان رد می شود.