ای پادشه سلسله ی عشق کجایی
در تاب و تب لطف توام تا که بیایی
دستان شبم موی سحر بافته شاید
پیچیدگی راز، به یک حرف گشایی
چشمم شده آیینه ی مهتاب و ستاره
دستان تو بخشیده بر این دیده غنایی
در گسترهء بیکسی ام جز تو کسی نیست
از عشق تو امید کند نشو و نمایی
بنیان دلم محکم از اینست که با عشق
چون کوه شوم ثابت و سرسخت بنایی...
زیبا بود
به روزم