دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

کتاب کوچه

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می‌برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می‌زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می‌گیرد که « والله، بالله من زنده‌ام! چطور می‌خواهید مرا به خاک بسپارید؟

اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و
می‌گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می‌‌گوید. مُرده

مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث
است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ
شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر
زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای
حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع
و مقبول نمی‌افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن
میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعاجایزنیست

کتاب کوچه /ب2/ص1463 -احمد شاملو


نگاره های دل ۲

اسراف محبت

دوست‌داشتن کسی که لایق دوست‌داشتن

نیست، اسراف محبت است.

دکتر علی شریعتی

 

 

عقل و قلب

برای اداره کردن خودت از عقلت استفاده

کن و برای اداره کردن دیگران از قلبت.

 

قطار شهر بازی

در زندگی افرادی هستند که مثل قطار

شهربازی هستند، از بودن با آنها لذت

می‌بری ولی با آنها به جایی نمی‌رسی.

 

خوبی آدم‌ها و دیوار

همیشه از خوبی‌های آدم‌ها برای خودت

دیوار بساز. پس هر وقت در حق تو

بدی کردند ، فقط یک آجر از دیوار

بردار ! بی‌انصافیست اگر دیوار خراب کنی

 


از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد، نه آنچه را که آرزو داری، زیرا گاهی

آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار! هیچ وقت از مشکلات زندگی ناراحت نشو، کارگردان همیشه سخت ترین نقش ها را به بهترین بازیگر

می دهد. خداوند اگر آرزویی در تو قرار داده، بدان

توانایی آن را در تو دیده است ! باران رحمت خدا همیشه می بارد، تقصیر

ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم

 من خیلی این شعر رو دوست دارم گفتم برای شما هم بذارم تا لذت ببرین

 

کوچه ... فریدون مشیری

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
...
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟‌

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

فریدون مشیری

سارینا

و تو تخت خودت خوابیدی و راحتی غذات یه وقتی داره و خوابت ساعتی </span></span></span>

 

مدرسه میری و شانست واسه زندگی بالاس نمیشه ردش کنی دایی سخت نگیر

 

یه بابا داری که مث شیر پشت سرت مامانی که قلبش با قلب تو می تپه

 

حالا بزرگ تر می شی و می بینی زندگی چطور آدم و خم میکنه دایی سخت نگیر

 

دایی قدر اون چیزی رو که داری داشته باش زندگی مث رنگ و قلم و تو نقاش

 

هر جور رنگش کنی همون جور میمونه نشه جغد شومی تو بومت بخونه

 

نشه سفیدیه چشمات یه روز خون بشه نشه صورت قشنگت گلگون بشه

 

دایی یاد بگیر همه چی رو تجربه کنی ولی تو بعضی راها دیگه برگشتی نیس

 

به هر دستی که دس دادی دست تو بپا دایی بترس از گرگای آدم نما

 

تن لخت تو بده به کسی که روح لختشو هدیه میده بهت و پاش می افته

 

دایی بپا بکارت روحت خط نخوره این یکی پرده رو نمیشه دوخت دوباره

 

اگه نخونی و ندونی پس زود خام میشی سرتو بالا نیگه دار نشه رام شی

 

نگی روسری روسرت محدود شدی حدود و تو تعیین می کنی زندگی یعنی

 

زندونی که آزادیت دست خودت مگه کوه و میشه به بند کشید دایی

 

سارینا بیا ببین داییتو دوباره گلی که کاشته امروزفقط یه خار سارینا قصم همیشه گریه داره سارینا سارینا سارینا

 

 

نشه اخم کنی به اون دختر بچه ای که گلی داره تو دستشو می خواد بهت

 

بفروشه روبرگردونی و با خودت بگی فرق داری حتما آره فرق داری دایی

 

اون یه بچه کارگره از پایین شهر فقر و ترس و سیاهی همراهشن

 

باباش معتاد دایی ببین صورتشو جای سرخ سیلی سرد پدرشو

 

فقط نه سال داره تو مدرسه نیستو طعم تلخ کارو به دوش کشیده و

 

گلی که پرپر میشه تو دست مشتری اون گلی که با تلخی ازش می خری

 

واسه اون گل نیست یه لقمه نونه ضامن اینکه کتک نخوره تو خونه

 

نپرس تقصیر کیه خودت می فهمی نپرس قصه اش طولانیه دایی زمین_

 

پر از آدمایی که کار میکنن و یه عده ای فقط پول دارن یه مشت عقده ای

 

که از کار کارگرا کاخ ساختنو چه کسایی تو این راه جون باختنو

 

این چیزارو به دیگرون بگی بهت میخندن آخه زشتیم عادت میشه واسه آدم

 

ولی تو قصه ی خودتو بکش نقاش بزار هر کی هر چی هس باشه تو خودت باش

 

 

شاهین نجفی 

خلاقیت یعنی این ۲ !!!!

خلق آثار هنری با استفاده از مداد
 لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید
خلق
 آثار هنری با استفاده از مداد | www.Persian-Star.org


خلق آثار هنری با استفاده از مداد | www.Persian-Star.org

بقیه عکس های زیبای این خلاقیت در ادامه ی مطلب....!!!! 

 

نظر یادتون نره

ادامه مطلب ...

به نام خدایی که زن را آفرید

خانم ناهید نوری

 

به نام خدایی که زن آفرید                حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن              و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی            برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا              شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد                  مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من                 رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف             مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما                 بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود             مرا خانه داری خفن آفرید
 برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب         شراره ، پری ، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر              براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید                و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را             مساوی تر از سهم من آفرید

 

 

 

پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی

 

به ‌نام خداوند مردآفرین                که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد                چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید               و شد نام وی احسن‌الخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد              مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت          ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم                 تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست          نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز           نداده دم مشک من اشک و فین

مرا ساده و بی‌ریا آفرید                  جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد          به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک‌ درخت            و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک                من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود                   که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر           و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش‌ات               نشسته مداوم تو را در کمین

 

شجاعت یعنی چی؟

در یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب

داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت یعنی این'' و برگه ی خود

را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته بود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق

و بدون ...استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند. فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟



.

.

.

.

.
.



دکتر شریعتی

 

عشق از دیدگاه های مختلف

عشق از دید حاج آقا : استغفرالله باز از این حرفهای بیناموسی زدی
(جمله ی عاشقانه : خداوند همه ی جوانان را به راه راست هدایت کند)


ـ عشق از دید دختر .. : آه ... خدای من یعنی میشه بدون اینکه بابام
بفهمه من عاشق بشم . ( جمله ی عاشقانه : ندارد)


ـ عشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول (جمله ی
عاشقانه : آه عزیزم به اندازه ی سطح زیر منحنی دوست دارم)

ـ عشق از دید بقال سرکوچه : والا دوره ی ما عشق .. نبود ننمون رفت و
این سکینه خانوم رو واسمون گرفت (جمله ی عاشقانه : سکینه شام چی داریم
...)


ـ عشق از دید اصغرکاردی (در زندان) : مرامتو عشقه ، عشقی ( جمله ی
عاشقانه : چاقو خوردتیم لوتی)

ـ عشق از دید یک دختر دانش آموز کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم
بودی، بغلم میکردی ، سرمو میزاشتی رو شونه هات ... ( جمله ی عاشقانه :
دوست دارم عزیزم)


ـ عشق از دید مادر بزرگم : این حرفهای بد رونزن ، راستی این دختر
اقدس خانوم خیلی دختر خانوم و با کمالاتیه ، تازه تحصیلکرده هم هست ...
(جمله ی عاشقانه : بریم خواستگاری..)


ـ عشق ازدید ... (خودتون میفهمید از دیدکی)عزیزم تو که عاشقمی پس
چرا هزینه ی عمل کردن دماغمو نمیدی ... ، واسه ناهار بریم رستوران,سالی
بادوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی واسش یه ماتیز خریده ( به قول بعضی
ها دوو منگل) تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوست دارم حتی یه
پراید بخری (جمله ی عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستی دوست
هم دارم)


ـ عشق از دید کسی که باراوله که عاشق میشه : عزیزم باور کن حتی یک
لحضه بدون تو نمیتونم زندگی کنم ، تو واسم همه ی دنیا هستی ... ( جمله
ی عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوست دارم )


ـ عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوست دارم ، باور
کن به خاطر تو شبها با پای برهنه میخوابم ( جمله ی عاشقانه : آه عزیزم
دیرم شده باید برم )


ـ عشق از دید یک راننده : رادیات ( رادیاتور) عشق من از برایت جوش
آمده ، باور نداری بر آمپرم بنگر (بالهجه ی شوفری بخوانید) ( جمله ی
عاشقانه : عزیزم دوست دارم... بو بوبوغ)


ـ عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیادخواستگاریم ... (جمله
ی عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000 تومن نذرت میکنم بیادخواستگاریم )


ـ به دلیل نحسی از نوشتن معذورم ( حتی شمادوست عزیز )


ـ عشق از دید ارازل و اوباش : عشق .. سیخی چند ، برو بچه سوسول دلت
خوشه ، خونه خالی نداری ... جمله ی عاشقانه : بوبوغ ... خانوم بیا بالا
خوش میگذره)

ـ عشق از دید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک ( جمله ی
عاشقانه : برو کشکتو بساب)

عشق از دید بابام : آخه پسر عشق واست نونو آب میشه ... حالا بگو
ببینم پدرش چیکارست ؟ ( جمله ی عاشقانه : برو با دختر حاج آقا ازدواج کن)


ـ عشق ازدید ما میم : وا مگه تو امسال کنکور نداری ، عشق واسه بعد ،
مگه تو امسال فلان نداری ،عشق واسه بعد ( جمله ی عاشقانه : جملات عاشقانه
ای هنوز بیان نشده )

ـ عشق از دید شما : ( به من چه)

جایی که برای ازدواج هم رضایت وزارت‌اطلاعات لازم است

اگر پسر و دختری در کره‌شمالی قصد ازدواج با یکدیگر را داشته باشند، رضایت خانواده آنها هیچ نقشی در این ازدواج ندارد بلکه این وزارت اطلاعات و امنیت این کشور است که صلاحیت ازدواج این دو نفر را صادر می‌کند. 

تاریخ انتشار:   ۰۸:۰۴    ۱۳۸۹/۵/۲۰

کد خبر: 61689

منبع: همشهری سرنخ

نسخه چاپی

ارسال به شبکه های اجتماعی، وبلاگ ها و دیگر سایت ها ارسال به دیگران

 

بین کشورهای جهان، کره‌شمالی یکی از سرزمین‌های پر رمز و راز به حساب می‌آید؛ کشوری که اخبار و گزارش‌های رسیده از آن بسیار محدود است. شاید به همین خاطر است که خیلی‌‌ها با شیندن معدود اخبار رسیده از این کشور، از قوانین عجیب حاکم بر آن اظهار تعجب می‌کنند. درهرحال ارتباط محدود کره‌شمالی با دیگر کشورهای جهان و در نتیجه منزوی بودن مردم آن، این کشور را برای بسیاری از مردم دنیا به سرزمینی اسرارآمیز با هزاران حقیقت پنهان تبدیل کرده است. فرار بازیکنان تیم فوتبال کره شمالی در جام جهانی، بار دیگر بازار شایعات درباره این کشور را داغ کرده و حالا همه می‌خواهند بدانند در کره اعجاب انگیز چه می‌گذرد.

http://files.tabnak.com/pics/201008/201008110330073175.jpg
رژه ارتش کره شمالی
 

با وجود اینکه طبیعت کره‌شمالی بسیار زیبا و دل‌انگیز است و تنوع آب و هوایی شگفت‌انگیزی دارد اما مردم این کشور در هر نقطه از این سرزمین که روزگار می‌گذرانند باید تا آخر عمر همان‌جا بمانند و حق خروج از منطقه محل سکونت خود را ندارند و اگر زمانی هوای سفر به سرشان بزند یا بخواهند برای کاری از روستا یا شهر خود خارج شوند، حتما باید اجازه حکومتی داشته باشند، در غیر این صورت قانون را شکسته‌اند و مجازات خواهند شد.

قوانین حاکم بر کره‌شمالی تمامی جوانب زندگی مردم را تحت کنترل قرارداده و بر تمامی بخش‌های زندگی‌شان به نوعی تاثیر گذاشته است. تقریبا 50 سال است که مردم کره‌شمالی صبح‌‌ها با نواختن صدای شیپوری که راس ساعت شش به صدا درمی‌آید و از طریق بلندگو در تمام مناطق پخش می‌شود از خواب بیدار می‌شوند. آنها موظف هستند پیش از شروع کار روزانه، در مقابل مجسمه کیم ایل جونگ و پدر او ادای احترام کرده و سر تعظیم فرود آورند. همه مردم کره‌شمالی موظف هستند با لباس‌های رسمی خاص از منزل خارج شوند یا علامت مخصوصی روی لباس داشته باشند تا وزارت اطلاعات و امنیت این کشور از اینکه چه افرادی در حال عبور و مرور هستند، آگاهی کامل داشته باشد؛ البته کار به همین‌جا ختم نمی‌شود و آنها باید پس از رسیدن به محل کار ده دقیقه‌ای را هم باید وقت بگذارند و به سخنرانی‌های مافوق خود گوش دهند و پس از آن پنج دقیقه علیه دشمنانشان شعار بدهند. پس از انجام تمامی این کارها تازه نوبت آغاز فعالیت روزانه می‌شود و آنها می‌توانند کار خود را شروع کنند.

در پیونگ یانگ، پایتخت کره‌شمالی، هر دو ساعت یک‌بار از بلندگوهایی که صدای بسیار قوی‌ای دارند در گوشه‌گوشه شهر مارش نظامی پخش می‌شود تا قدرت ژنرال‌های این کشور به رخ همه کشیده شود. آنها بنا بر عادتی دیرینه کیم جونگ ایل، رهبر کشور خود را ژنرال صدا می‌زنند؛ البته دادن چنین لقبی به او چندان هم بیراه نیست چراکه خدمت سربازی اجباری در این کشور گاهی به ده سال هم می‌رسد.

مردم این کشور برای رفتن به محل کار خود حق استفاده از خودرو را ندارند و معمولا با دوچرخه رفت‌و‌آمد می‌کنند. استفاده از خودرو تنها مختص به بالا رتبه‌های نظامی این کشور است. پس از پایان کار و فعالیت روزانه، شب‌‌ها ساعت نه در سراسر کره‌شمالی خاموشی زده می‌شود و به این ترتیب مردم خود را برای یک روز کاری دیگر آماده می‌کنند. نکته عجیب دیگر این است که در کره‌شمالی هیچ خانواده‌ای حق خواب دیدن ندارد و اگر پدر و مادری صبح از خواب بیدار بشوند و خوابی را که شب قبل دیده‌اند تعریف کنند، فرزند آنها موظف است تا علاوه بر خوابی که والدینش دیده‌اند خواب خود را هم به نماینده وزارت اطلاعات و امنیت کشور که در کلاس‌شان حضور دارد، گزارش دهد.

در کره‌شمالی هیچ رسانه خصوصی دیده نمی‌شود و 12 روزنامه و 20 نشریه موجود در این کشور کاملا تحت نظر دولت هستند و بی‌آنکه خبرنگاری وظیفه تهیه گزارش‌‌ها را برعهده داشته باشد، مطالب آنها را خبرهایی تشکیل می‌دهد که هر روز از وزارت اطلاعات و امنیت دریافت و دقیقا همان اطلاعات بدون کوچک‌ترین تغییری منتشر می‌شود؛ در تمام رسانه‌های کره‌شمالی، انتشار هرگونه خبر ناخوشایند در مورد کره‌شمالی در همه زمینه‌‌ها از سیاسی و اجتماعی گرفته تا اقتصادی و فرهنگی به شدت ممنوع است.
با توجه به اینکه دولت مسؤول آذوقه‌رسانی و تهیه مواد لازم به صورت کوپنی در کره‌شمالی است، درآمد ماهانه مردم بسیار ناچیز است؛ در بیشتر موارد هم نه کمک‌های دولت و نه درآمد مردم کفاف مایحتاج و نیازهای اولیه آنها را نمی‌دهد و فقر و قحطی بر بسیاری از خانواده‌های این کشور حاکم شده و سالانه چندین هزار نفر از آنها به دلیل گرسنگی جان می‌دهند.

دولت کره‌شمالی با وجود نیازهای شدیدی که به کمک‌های غذایی دیگر کشورها دارد اما به خاطر اینکه معتقد است این غذاها روی طرز فکر مردم اثرات سوء دارد و برای اینکه از آلودگی فرهنگی که نتیجه مصرف این غذاهاست در امان بماند، از پذیرفتن آن سر باز می‌زند. شدت قحطی و گرسنگی در این کشور به حدی‌ است که سازمان تغذیه جهانی وابسته به سازمان ملل در این‌باره به شدت هشدار داده است.

مسؤولان این کشور نه‌تنها از پذیرفتن هرگونه کمک امتناع می‌کنند بلکه ورود هرگونه خبرنگار و عکاس را هم به کره‌شمالی ممنوع کرده‌اند؛ البته نه‌تنها ورود اصحاب رسانه به این کشور ممنوع است بلکه خروج شهروندان کره‌ای هم از کشورشان به شدت کنترل می‌شود و اگر شخصی بخواهد به دنیای بیرون از کره قدم بگذارد به عنوان عامل دشمن دستگیر می‌شود؛ این قانون آنقدر سختگیرانه در این کشور به اجرا درمی‌آید که اگر فردی حتی از طریق تلفن با خارج از کشور تماس برقرار کند، ممکن است سرنوشتی جز مرگ و تیرباران در انتظارش نباشد؛ به عنوان مثال در ماه مارس امسال یک شهروند کره‌شمالی که در یکی از شرکت‌های نظامی کره‌شمالی مشغول به کار بود با تلفن همراه خود با یکی از دوستانش که در سال 2001 به سئول پایتخت کره‌جنوبی گریخته بود، تماس گرفت و در مورد قیمت برنج و شرایط زندگی در کره‌شمالی با او صحبت کرد؛ این کار او از طرف دولت تخطی از قوانین تلقی شد و در نتیجه حکمی جز اعدام برای او صادر نشد.

این درحالی است که مدتی بعد خبرگزاری یون‌‌هاپ، مرگ فرد خاطی به نام جونگ را تایید کرد و گفت این شهروند اولین فرد در کره‌شمالی است که به دلیل تماس با خارج از کشور اعدام شده، اما جزئیات بیشتری از این ماجرا منتشر نکرد.

در کره‌شمالی فقط یک شرکت مخابراتی تلفن همراه که منطقه پایتخت، پیونگ یانگ، را پوشش می‌دهد مشغول به فعالیت است. مشترکان این شرکت مخابراتی حق استفاده از خدمات این شرکت برای تماس با خارج را ندارند. در نتیجه بسیاری از شهروندان کره‌شمالی برای تماس با بستگان و اقوام خود که در خارج از این کشور زندگی می‌کنند از تلفن‌های همراهی که به طور غیرقانونی از چین به کره‌شمالی وارد شده‌اند، استفاده می‌کنند.


قوانین سخت ازدواج
اگر پسر و دختری در کره‌شمالی قصد ازدواج با یکدیگر را داشته باشند، رضایت خانواده آنها هیچ نقشی در این ازدواج ندارد بلکه این وزارت اطلاعات و امنیت این کشور است که صلاحیت ازدواج این دو نفر را صادر می‌کند. به این ترتیب که هم پسر و هم دختر باید یک گزارش کامل از نحوه آشنایی، میزان علاقه، علت آشنایی و ... را به وزارت امنیت ارائه بدهند. پس از این مرحله و بررسی‌های لازم و شناسایی تمامی اقوام دختر و پسر برای آنها قرار مصاحبه صادر می‌شود و پس از حضور دختر و پسر و پاسخ دادن به سوال‌های خاص اگر مورد مشکوکی دیده نشود، اجازه ازدواج آنها صادر می‌شود.


با تمام این تفاسیر مردم کره‌شمالی از زندگی خود ناراضی نیستند و معتقدند خوشبخت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند.

http://tabnak.comمنبع

چند عکس و جملاتی زیبا از دکتر شریعتی

چند عکس و جملاتی زیبا از دکتر شریعتی
 


.............................. ..........


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
دکتر علی شریعتی

ادامه مطلب ...