دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

غریبه

کسی حضورش را احساس نمیکرد. شاید افرادی بودند که حتی او را نمیدیدند و بی تفاوت از کنارش می گذشتند.وقتی در آن روز های بارانی برای خود سر پناهی ساخته بود یا در زیر برف های بی رحم در کنار پیک نیکی کوچکش می لرزید.یا زمانی که به سختی برای راه رفتن تلاش می کرد٬حتی الان هم که نیست کسی نبودش را احساس نمی کند!!!!!!!!! 

آن کفاش جوانی که هر روز برای این که نشان بدهد هست می آمد و دیگر نمی آید.یعنی چه اتفاقی برایش افتاده؟؟؟؟؟؟ 

خدایا هر جا هست سلامتی و عافیت نصیبش کن. 

آمین! 

Image hosting by TinyPic 

 

کفش هایم کو

دم در چیزی نیست

لنگه کفش من اینجا بود زیر اندیشه این جا کفشی

مادرم شاید اینجا دیشب کفش خندان مرا برده باشد به اتاق

که کسی پا نتپاند در آن

هیچ جایی اثر از کفشم نیست

نازنین کفش مرا درک کنید کفش من کفشی بود کفشستان

و به اندازه انگشتانم معنی داشت

پای غمگین من احساس عجیبی دارد

شصت پایم از این غصه ورم خواهد کرد

شصت پایم به شکاف سر کفش عادت داشت...

کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود

سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود...

دوستان کفش پریشان مرا درک کنید

کفش من می فهمد که کجا باید رفت که کجا باید خندید...

باید الان بروم... اما نه

کفش هایم نیست

کفش هایم کو...کو. 

 

شعر از کیومرث صابری

نظرات 2 + ارسال نظر
گیلاس شنبه 20 مهر 1387 ساعت 06:55 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

چی شده حالا یاد کفاش جوان افتادی؟؟؟
:دیییییی

قلمبه یکشنبه 21 مهر 1387 ساعت 06:06 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

مگه امیر قلی برات کفش نگرفته که اینقدر دلت گفش می خواد.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد