اگر میشدرفیقی یافت می گفتم ، تمام دردهایم را
ومی گفتم که اینجا ابرها پیوسته میبارند
اشکی نیست دیگر همه خون در گلو دارند
در اینجا هرکسی با کوله باری از شرارتهای خاموشش کمین دارد
وشاید کژدمی را در کنار سفره خود همنشین دارد
که دیگر باد را هم
توانای گذر زین دخمه های سردو تاریک وحراس انگیز نیست
براستی باعث این روزگاران ملال انگیز کیست
اگر میشد رفیقی یافت میگفتم
ومی گفتم که در اینجا نسیب مردمان پیوسته تاریکیست
وروزیشان دگر جز آه سوزان نیست
وسخت است این که ما باور کنیم
عشق نیست ، ماه نیست
دگر حتی صدای خس خس یک آه نیست
اگر میشد رفیقی یافت میگفتم
م.مهتاب
سلام دوست خوب وبلاگت بسیار عالیه اگه بتونی مطالب را زیاد کنی خوبترم میشه اگه تونستی به منم سربزن
سلام دوست عزیزم
با یه خبر تازه اپم... [چشمک]
فقط جو نگیرتت!!!!!! [زبان]
سلام
شعرش طولانیه الان حالش نیس بعدن می نویسم
آپم
salam khobin?be weblogaye man sar bezanid
itmon.blogsky.com
softshop.blogsky.com
setarefars.blogsky.com
ye matlab jadid gozashtam be esm goshi mobil raygan.
age goshi raygan mikhaye hatman bekhonesh. age mayel be tabadol link hasti khabaram kon.mamnon