دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

دل نگار

تو دلم خیلی چیزاست که به هیچ کس نمی تونم بگم حتی تو !!!

یک غزل بخوانید با قافیه‌ای درخور توجه از شاعر خوب کرمانی‌مان

وقتی بهشت عزّ و جلّ اختراع شد
حوّا که لب گشود عسل اختراع شد‌‌

در چشمهای خسته‌ی مردی نگاه کرد
لبخند زد، و قند بدل اختراع شد

آهی کشید، آه دلش رفت و رفت و رفت
تا هاله‌ای به دور زحل اختراع شد

حوّا بلوچ بود ولی در خلیج‌فارس
رقصید و در حجاز هبل اختراع شد

آدم نشسته بود ولی واژه‌ای نداشت
نزدیک ظهر بود غزل اختراع شد

آدم و سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول فاعلات فعل اختراع شد

«یک دست جام باده و یکدست زلف یار»
این گونه بود ها...! که بغل اختراع شد

یک شب میان شهر خرامید و عطسه زد
فرداش ... پنج دی ... و گسل اختراع شد 
 

 

حامد عسکری

نظرات 1 + ارسال نظر
سعیده شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.sabaleh.blogsky.com

از تو بعیده که این همه شعرو تو وبلاگت گذاشتی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کمال همنشین درت اثر کرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوست داشتم تو رو سنه نه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد